۷ نشانه که نشان می‌دهد آدم‌ها همیشه آن‌طور که به نظر می‌رسند، خوب نیستند

فکر می‌کردم در شناخت آدم‌ها مهارت خوبی دارم. از کودکی مادرم همیشه به من می‌گفت: «به حس درونیت اعتماد کن»، و بیشتر اوقات این توصیه واقعاً به کارم می‌آمد. اما تا زمانی که خودم را در دوستی‌ای یافتم که باعث شد به قضاوت و درکم از دیگران شک کنم، نفهمیدم چقدر ممکن است درباره‌ی شخصیت یک نفر اشتباه کرده باشم.

آشنایی با سارا

سه سال پیش وقتی  در یک کافی‌شاپ با او آشنا شدم، به‌نظر می‌رسید بهترین دوست ممکن باشد. گرم و صمیمی بود، شوخ‌طبعی دل‌نشینی داشت و خنده‌اش آن‌قدر واگیردار بود که همه را به لبخند وا‌می‌داشت. جزئیات زندگی‌ام را به خاطر می‌سپرد، همیشه برای کمک پیش‌قدم می‌شد و واقعاً به رفاه من علاقه‌مند به نظر می‌رسید. در ظاهر، او همان دوستی بود که هر کسی آرزویش را دارد.

اما با گذشت ماه‌ها، شروع کردم به دیدن چیزهایی که با هم جور درنمی‌آمدند. طرز حرف زدنش درباره‌ی دوستان مشترک وقتی حضور نداشتند، همیشه مرا آزار می‌داد. به طرز عجیبی همیشه موفق می‌شد در هر داستانی نقش قربانی را به خود بگیرد. و آن روش‌های ظریفی که با ظاهرِ حمایتگرش، در واقع اعتمادبه‌نفسم را تضعیف می‌کرد. تقریباً یک سال طول کشید تا بفهمم پشت آن ظاهر مهربان، زنی پنهان شده که اهل فریب، خودخواه و در واقع، چندان انسان خوبی نیست.

آن تجربه به من آموخت که بعضی از آسیب‌زننده‌ترین افراد در زندگی‌مان، لزوماً آن‌هایی نیستند که آشکارا سمی و مخرب‌اند — بلکه کسانی هستند که در هنر “خوب جلوه دادن” در حالی که از انگیزه‌های خودخواهانه، فریب‌کارانه یا حتی بیرحمانه عمل می‌کنند، استاد شده‌اند. آن‌ها همان “گرگ‌هایی در لباس میش” هستند و تشخیص‌شان می‌تواند بسیار دشوار باشد.

به همین دلیل امروز می‌خواهم هفت نشانه‌ای را که یاد گرفته‌ام باید به آن‌ها دقت کنیم با شما در میان بگذارم — نشانه‌هایی که ممکن است نشان دهند فردی آن‌گونه که به نظر می‌رسد، انسان خوبی نیست. این نشانه‌ها به‌تنهایی الزاماً دلیل قطع رابطه نیستند، اما وقتی چندتای آن‌ها را با هم می‌بینید، وقت آن است که بیشتر دقت کنید.

آنها فقط زمانی مهربان‌اند که برایشان سودی داشته باشد

یکی از گویا‌ترین نشانه‌های شخصیت واقعی یک فرد، نحوه‌ی رفتار او با کسانی است که هیچ کاری از دستشان برایش برنمی‌آید. دقت کنید وقتی با کارکنان رستوران، صندوق‌داران فروشگاه‌ها یا افرادی که در موقعیت‌های خدماتی هستند برخورد می‌کند، آیا همان‌قدر مهربان و محترمانه رفتار می‌کند یا ناگهان رفتارش تغییر می‌کند؟

یک‌بار کسی را می‌شناختم که در جمع دوستان مشترکمان — به‌ویژه آن‌هایی که در حوزه خودش روابط خوبی داشتند — فوق‌العاده جذاب و سخاوتمند بود، اما با هر کسی که از نظر او در جایگاهی “پایین‌تر” از موقعیت اجتماعی یا شغلی‌اش قرار داشت، رفتاری تحقیرآمیز و بی‌ادبانه داشت. حرف پیشخدمت‌ها را وسط صحبت قطع می‌کرد، هرگز به نظافتچی‌های محل کارش “لطفاً” یا “متشکرم” نمی‌گفت، و اصولاً با کسانی که نمی‌توانستند در پیشرفت شغلی‌اش نقشی داشته باشند، طوری رفتار می‌کرد که انگار وجود ندارند.

مهربانیِ واقعی شرطی نیست. انسان‌های خوب مهربان‌اند چون این ویژگی بخشی از وجودشان است، نه به این دلیل که در حال محاسبه‌ی سود احتمالی آینده‌اند. اگر مهربانیِ کسی بسته به این است که از طرف مقابل چه سودی نصیبش می‌شود یا نه، این یک زنگ خطر جدی است.

آن‌ها هرگز مسئولیت کارهایشان را بر عهده نمی‌گیرند

همه‌ی ما اشتباه می‌کنیم! این بخشی از انسان بودن است. اما نحوه‌ی مواجهه‌ی افراد با اشتباهاتشان، بیش از هر چیز دیگری شخصیت واقعی‌شان را آشکار می‌کند. کسانی که ذاتاً انسان‌های خوبی نیستند، برای فرار از پذیرش مسئولیت، حاضرند تا هر اندازه پیش بروند.

چنین افرادی شرایط، دیگران، زمان‌بندی نامناسب یا هر عامل دیگری را مقصر می‌دانند تا مجبور نباشند ساده و صادقانه بگویند: “اشتباه کردم، و متأسفم.” حتی ممکن است اوضاع را طوری جلوه دهند که خودشان قربانی به نظر برسند — کاری می‌کنند که شما برایشان احساس دلسوزی کنید، در حالی که در واقع آن‌ها عامل اصلی مشکل بوده‌اند.

من همکارى داشتم که همیشه برای جلسات دیر می‌رسید و هر بار بهانه‌ای مفصل داشت — ترافیک، وضعیت اضطراری خانوادگی، یا بحران کاری لحظه آخری. اما وقتی دقیق‌تر نگاه کردم، فهمیدم این “اتفاقات اضطراری” به طرز مشکوکی مکرر رخ می‌دهند. وقتی مدیرمان بالاخره موضوع را مطرح کرد، به‌جای پذیرش مشکل و تلاش برای تغییر، شروع کرد به سخنرانی درباره‌ی اینکه فرهنگ جلسات در شرکت غیرواقع‌بینانه است و او در واقع با کار انعطاف‌پذیر بازدهی بیشتری دارد!

آدم‌های خوب اشتباهاتشان را می‌پذیرند. صادقانه عذرخواهی می‌کنند، از آنچه رخ داده درس می‌گیرند و برای بهتر شدن تلاش عملی نشان می‌دهند. اما اگر کسی به‌طور مداوم از پذیرش مسئولیت طفره می‌رود، نشانه‌ی آن است که حفظِ خودبزرگ‌بینی‌اش برایش مهم‌تر از رفتار منصفانه با دیگران است.

آن‌ها بیش از حد غیبت می‌کنند و اسرار دیگران را فاش می‌سازند

میان گفت‌وگوهای عادی اجتماعی و غیبت بدخواهانه تفاوت زیادی وجود دارد — و افرادی که شخصیت مشکوکی دارند، معمولاً آن‌سوی نادرست این مرز زندگی می‌کنند. آن‌ها گویی اطلاعات شخصی دیگران را همچون غنیمت جمع می‌کنند و بی‌صبرانه منتظرند تا آن را با هر شنونده‌ی مشتاقی در میان بگذارند.

اگر کسی به‌سرعت جزئیات خصوصی زندگی، روابط یا مشکلات دیگران را برایتان تعریف می‌کند، از خود بپرسید: وقتی من حضور ندارم، درباره‌ی من چه می‌گوید؟ کسی که اسرار همه را برای شما فاش می‌کند، بی‌تردید اسرار شما را هم برای دیگران بازگو خواهد کرد.

من این درس را به سختی آموختم؛ زمانی که در مورد مسئله‌ای خانوادگی و دشوار با فردی دردِ دل کرده بودم، چند هفته بعد دوستی دیگر همان موضوع را با من مطرح کرد. وقتی پرسیدم از کجا می‌داند، گفت “همه می‌دانند” — چون آن شخص ماجرا را برای چندین نفر تعریف کرده بود. احساس خیانت فقط از این نبود که راز مرا برملا کرده بود، بلکه از این بود که در ظاهر نقش یک دوست دلسوز و محرم اسرار را بازی می‌کرد، در حالی که در خفا، رنج من را به‌عنوان سوژه‌ای برای سرگرمی دیگران استفاده کرده بود.

آدم‌های خوب می‌دانند که اعتماد امری مقدس است. آن‌ها از آسیب‌پذیری دیگران به‌عنوان ابزار جلب توجه یا اعتبار اجتماعی استفاده نمی‌کنند و هرگز بی‌رحمی خود را پشت نقاب نگرانی پنهان نمی‌سازند؛ مثلاً با گفتن جملاتی مانند: “فقط نگرانش بودم.”

داستان‌هایشان با هم جور درنمی‌آید

رفتار متفاوت در جمع های مختلف یکی از نشانه های افراد سمی هست

همه‌ی ما گاهی داستان‌هایمان را کمی رنگ‌ولعاب می‌دهیم — طبیعی است که بخواهیم جذاب یا تأثیرگذار به نظر برسیم. اما تفاوت زیادی وجود دارد بین افزودن جزئیات برای جالب‌تر کردن یک روایت و ارائه‌ی مداوم نسخه‌ای از واقعیت که انسجام ندارد.

افرادی که ذاتاً صادق نیستند، معمولاً بدون آن‌که خودشان متوجه شوند یا اهمیت بدهند، به خودشان تناقض می‌گویند. یک روز نسخه‌ای از ماجرا را تعریف می‌کنند و روز دیگر، روایتی کاملاً متفاوت. ممکن است دستاوردهایی را ادعا کنند که مشکوکاً بزرگ‌نمایی‌شده به نظر می‌رسند یا در هر داستانی خود را یا قهرمان نشان می‌دهند یا قربانی.

یک‌بار با فردی همکار بودم که ادعا می‌کرد تحصیلات چشم‌گیری دارد. روزی به‌طور اتفاقی از مراسم فارغ‌التحصیلان همان دانشگاه حرف زدم، و او ناگهان درباره‌ی دوران تحصیلش در آنجا با ابهام و طفره‌روی پاسخ داد. بعدها از طریق یک آشنای مشترک فهمیدم اصلاً در آن دانشگاه تحصیل نکرده است. چیزی که مرا واقعاً ناراحت کرد، فقط دروغ او نبود، بلکه حساب‌شدگی و راحتی‌اش در حفظ آن فریب بود.

در حالی که همه‌ی ما می‌خواهیم بهترین وجه خود را نشان دهیم، انسان‌های درستکار روابطشان را بر پایه‌ی دروغ بنا نمی‌کنند. اگر بارها در شنیدن داستان‌های کسی دچار سردرگمی می‌شوید یا احساسی درونتان می‌گوید چیزی درست نیست، به آن حس اعتماد کنید.

آن‌ها در هر چیز رقابت می‌کنند

کمی رقابت سالم می‌تواند الهام‌بخش و حتی سرگرم‌کننده باشد، اما وقتی کسی هر تعامل را به یک رقابت تبدیل می‌کند، نشانه‌ی وجود مشکلی عمیق‌تر در نگرش او به زندگی است. چنین افرادی گویی باور دارند که زندگی یک بازی حاصل‌جمع صفر است — یعنی موفقیت دیگران به معنای از دست رفتن موفقیت خودشان است.

این افراد نمی‌توانند واقعاً از دستاوردهای دیگران خوشحال شوند. اگر شما ترفیع بگیرید، راهی پیدا می‌کنند تا آن را کم‌اهمیت جلوه دهند یا فوراً بحث را به آرزوها و پیشرفت‌های شغلی خودشان منحرف می‌کنند. اگر از رابطه‌ی جدیدی هیجان‌زده باشید، یا دنبال نشانه‌های خطر در آن می‌گردند یا شروع می‌کنند به تعریف از این‌که رابطه‌ی خودشان چقدر بهتر است.

من دوستی داشتم که حتی ساده‌ترین گفت‌وگوها را خسته‌کننده می‌کرد، چون همیشه باید در هر چیز “بهتر” می‌بود. اگر می‌گفتم خسته‌ام، او خسته‌تر بود. یا وقتی از استرس کاری می‌نالیدم، او کارش را پر‌استرس‌تر توصیف می‌کرد. اگر از تعطیلاتم با شوق حرف می‌زدم، بلافاصله از سفرهای خارجی و عجیب‌وغریب خودش صحبت می‌کرد.

این نیاز مداوم به برنده شدن در هر تعامل، فقط آزاردهنده نیست — نشانه‌ای است از ناتوانی در شاد بودن برای دیگران. آدم‌های خوب می‌دانند شادیِ دیگری چیزی از خوشبختی آن‌ها کم نمی‌کند؛ آن‌ها می‌توانند با دلِ خوش موفقیت دیگران را جشن بگیرند، بی‌آن‌که احساس تهدید کنند.

آن‌ها برای هر جمع، شخصیت متفاوتی دارند

سازگاری، ویژگی ارزشمندی است و همه‌ی ما بسته به موقعیت، نحوه‌ی صحبت یا رفتارمان را کمی تغییر می‌دهیم. اما تفاوت زیادی وجود دارد میان انعطاف اجتماعیِ سالم و آنکه در هر جمع، عملاً فردی کاملاً متفاوت باشیم.

من از افرادی صحبت می‌کنم که با یک گروه از دوستان مهربان و همراه‌اند، اما با گروهی دیگر تند و طعنه‌آمیز رفتار می‌کنند. در محیط کار حرفه‌ای و مؤدب‌اند، ولی در خانه با خانواده‌شان بی‌رحم و تحقیرآمیز. در جمعی خود را بسیار معنوی و بااخلاق نشان می‌دهند، اما در موقعیت‌های دیگر رفتاری کاملاً متناقض با همان ارزش‌ها از خود بروز می‌دهند.

این نوع تغییر چهره، صرفاً “تطبیق اجتماعی” یا درک موقعیت نیست — بلکه نشانه‌ای است از فقدان انسجام درونی و نبود مجموعه‌ای ثابت از ارزش‌ها و هویت شخصی. چنین افرادی در واقع هر بار نقش نسخه‌ای از خود را بازی می‌کنند که تصور می‌کنند در آن موقعیت بیشترین منفعت را برایشان دارد.

نگران‌کننده‌ترین بخش ماجرا این است که هرگز نمی‌دانید کدام نسخه “واقعی” است — یا اصلاً آیا نسخه‌ی واقعی‌ای وجود دارد؟ چگونه می‌توان به کسی اعتماد کرد که به نظر نمی‌رسد در هر شرایطی بر پایه‌ی اصول ثابت یا هویت اصیلی رفتار کند؟

آنها باعث می‌شوند احساس بدی نسبت به خودتان پیدا کنید

شاید این مهم‌ترین نشانه از همه باشد — و در عین حال تشخیصش از بقیه سخت‌تر است، چون افراد واقعاً فریب‌کار این کار را بسیار ظریف انجام می‌دهند. آن‌ها مستقیماً شما را تحقیر نمی‌کنند یا توهین آشکار نمی‌گویند، بلکه به‌تدریج و با ظرافت، اعتمادبه‌نفستان را می‌سایند، آن‌قدر آهسته که شاید حتی متوجهش نشوید.

ممکن است انتقاد را در قالب دلسوزی پنهان کنند و جملاتی مثل این بگویند: “فقط نگرانم نکند این شغل جدید برات زیادی سخت باشد” یا “مطمئنی این لباس بهترین انتخاب برایت است؟” ممکن است وسط حرفتان بپرند وقتی چیزی تعریف می‌کنید، یا وقتی از چیزی هیجان‌زده‌اید، سریع موضوع را عوض کنند.

خطرناک‌ترین بخش ماجرا این است که معمولاً در حالی این کار را می‌کنند که خود را به‌عنوان کسی نشان می‌دهند که “به فکر شماست.” می‌گویند فقط “صادقانه نظر می‌دهم” یا “می‌خواهم کمکت کنم پیشرفت کنی.” اما نتیجه‌ی نهایی این است که بعد از هر برخورد با آن‌ها، احساس می‌کنید کوچکتر، بی‌ارزش‌تر یا کم‌اعتماد‌به‌نفس‌تر شده‌اید.

آدم‌های خوب می‌خواهند شما را بالا بکشند، نه پایین بیاورند. آن‌ها موفقیت‌هایتان را جشن می‌گیرند، در چالش‌ها کنارتان می‌ایستند و باعث می‌شوند وقتی با آن‌ها وقت می‌گذرانید، احساس بهتری نسبت به خودتان داشته باشید. اگر کسی مدام باعث می‌شود احساس بدتری نسبت به خودتان پیدا کنید، به آن حس درونی‌تان توجه کنید — آن حس، در واقع صدای شهود شماست که دارد چیزی مهم را هشدار می‌دهد.

به حس درونی‌ات اعتماد کن

یاد گرفتنِ تشخیص این نشانه‌های خطر بسیار ارزشمند بوده است، اما شاید مهم‌ترین درسی که از همه آموخته‌ام این باشد که باید به حس درونی‌ام اعتماد کنم. اگر چیزی در مورد یک نفر درست به نظر نمی‌رسد — حتی اگر نتوانی دقیقاً توضیح دهی چرا — همان احساس، شایسته‌ی توجه است.

ذهن ناخودآگاه ما در تشخیص ناهماهنگی‌ها، رفتارهای فریب‌کارانه و نشانه‌های ظریفی که ممکن است نشان دهند کسی آن‌گونه که وانمود می‌کند نیست، فوق‌العاده توانمند است. وقتی بعد از وقت گذراندن با فردی احساس خستگی، سردرگمی یا نوعی کاهش ارزش درونی داری، آن احساس را نادیده نگیر.

در عین حال باید توجه داشت که شناخت این نشانه‌ها به معنای بدبین یا مشکوک شدن به همه نیست. بیشتر مردم ذاتاً خوب‌اند، حتی اگر گاهی دچار ضعف شوند یا در دوران سختی باشند. اما توانایی تشخیص کسانی که چنین نیستند، از انرژی، روابط و سلامت روانت محافظت خواهد کرد.

در نهایت، همه‌ی ما شایسته‌ی آن هستیم که خود را با انسان‌هایی احاطه کنیم که واقعی، مهربان و حامی‌اند. زندگی آن‌قدر کوتاه و ارزشمند است که نباید آن را صرف افرادی کنیم که فقط تظاهر به خوبی می‌کنند، در حالی که در خفا به زیان ما عمل می‌نمایند.

پس دفعه‌ی بعد که با کسی تازه آشنا شدی — یا نسبت به فردی در زندگی‌ات دچار تردید شدی — این هفت نشانه را به یاد بیاور. در آینده، خودِ آگاه‌تر و آرام‌ترت از تو سپاسگزار خواهد بود که با دقت انتخاب کردی با چه کسانی رابطه داشته باشی.

دیدگاهتان را بنویسید