موکیتا: حقایق پنهانی که باهاشون زندگی میکنیم
آیا باید درباره چیزیهایی که دوست نداریم صحبت کنیم؟
مردم پاپوآ گینه نو از کلمه “موکیتا” برای توصیف حقیقتی استفاده میکنند که همه آن را میدانند اما هیچکس آن را با صدای بلند نمیگوید. این اعتراف فرهنگی خاموش به حقایق “مشترک-اما-سرکوبشده” چیزی عمیقاً انسانی را منعکس میکند: تمایل ما به اجتناب از ناراحتی، حفظ هماهنگی، و محافظت از خود و دیگران در برابر عواقب حقیقتگویی.
در روانشناسی غربی، این مفهوم با اصطلاحی به نام polite fictions همراستا است — توافقهای نانوشتهای برای حفظ نسخهای قابلقبول از واقعیت در سطح اجتماعی، حتی اگر با آنچه همه حقیقت آن را میدانند در تناقض باشد. این درکهای خاموش بهندرت از روی بدخواهی هستند. بلکه نقش روانسازهای اجتماعی را دارند و به ما کمک میکنند روابطمان را حفظ کنیم، از تعارض بپرهیزیم، و هویت خود را نگه داریم.
موکیتاهای میان ما
ما هر روز با موکیتاها روبهرو میشویم:
- عادتهای نوشیدنِ روزبهروز نگرانکنندهترِ یک دوست… که ترجیح میدهیم با او روبهرو نشویم
- والدی که شاید دیگر برای رانندگی ایمن نباشد… اما صحبت دربارهاش را به تعویق میاندازیم
- همکاری که مهارتهایش دیگر با نقش شغلیاش همخوانی ندارد… و مطلقاً با او در اینباره حرفی نمیزنیم
- سرگرمی جدید مشکوکِ شریک زندگی (و همبازی جذاب دو نفرهاش)… که وانمود میکنیم نمیبینیم
این موقعیتها منحصر به فرد نیستند.
پژوهشها در روانشناسی اجتماعی نشان میدهد که ما اغلب گفتوگوهای دشوار را سرکوب میکنیم تا هماهنگی در روابط را حفظ کنیم. این اجتناب ممکن است در کوتاهمدت صلح و آرامش بیاورد، اما در بلندمدت میتواند به اعتماد، اصالت، و سلامت روان آسیب بزند.
موکیتاهای درون ما
در حالیکه حقایق ناگفته میان افراد امری رایجاند، نوع پنهانتری از موکیتا وجود دارد: آنهایی که از خودمان پنهان میکنیم.
روانشناسان مدتهاست که سازوکارهایی را که برای پرهیز از رویارویی با حقیقتهای درونیمان به کار میگیریم، مطالعه کردهاند.
خودفریبی — توانایی ما در باور انتخابی چیزهایی که از نظر احساسی راحتتر، اما از نظر واقعی نادرستاند — نوعی زره روانی به شمار میرود.
بر اساس گفتهی تریورز، خودفریبی حتی ممکن است به عنوان یک سازوکار بقا تکامل یافته باشد؛ راهی برای ادامهی زندگی علیرغم اضطرابهای وجودی یا دردهای عاطفی.
این «موکیتای درونی» ممکن است چنین به نظر برسد:
- «این شغل آنقدرها هم بد نیست» (با اینکه تو را از درون خالی میکند).
- «بعداً به سلامتیم رسیدگی میکنم» (با وجود نشانههای فزایندهی مشکل).
- «بقیه هم خیلی خرید میکنن» (در حالی که صورتحساب کارت اعتباریات سر به فلک کشیده).
نظریهی ناسازگاری شناختی، توضیح میدهد که چگونه ما بهصورت ناخودآگاه تنش بین ارزشها و رفتارهای خود را حل میکنیم.
به جای تغییر رفتار، باورهایمان را تغییر میدهیم تا با رفتارمان هماهنگ شود — که اغلب از طریق توجیه، کوچکنمایی، یا نادیده گرفتن واقعیت انجام میشود.
چرا از حقیقت اجتناب میکنیم؟
خودفریبی از احساسات ما محافظت میکند و این توانایی به ما کمک میکند که از درد آسیب پذیری، ترس از شکست یا ترس وجودی که ممکن است از پذیرش این واقعیتها ناشی شود مثل “بهترین روزهای زندگی مان دیگر گذشته است” فرار کنیم.
روانشناسانی چون کوندا و بایمایستر نشان دادهاند که استدلال انگیزشمحور و انکار، به ما کمک میکنند تا عزتنفسمان را حفظ کرده و از فشارهای هیجانی بکاهیم. اما این راهکارها هزینهای دارند: کاهش سلامت روان، احساس آزاردهندهی زندگی در ناهماهنگی با خود، و ناراحتی ناشی از نبودِ اصالت در تجربهی درونی.
چطور موکیتا را بشناسیم؟
اگر مطمئن نیستید که آیا موکیتایی را در درون یا در روابط خود پنهان کردهاید، به این نشانهها توجه کنید:
-
آن واکنش درونیِ خفیف یا احساس ناراحتی مبهم
-
تمایل به عوض کردن موضوع یا تلطیف حقیقت
-
روایت ذهنیِ «اما آنقدرها هم بد نیست» که بارها در ذهن تکرار میشود
این موارد اغلب زنگهای هشدار روانی شما هستند که فرصتی برای صداقت عمیقتر با خود را نشان میدهند.